تنها دلیل برای شکست انسان
تنها یک دلیل برای شکست انسان وجود دارد و آن
کمبود ایمان به خود واقعی اش
است.
- ۰ نظر
- ۱۵ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۴۹
- ۱۳ نمایش
تنها یک دلیل برای شکست انسان وجود دارد و آن
کمبود ایمان به خود واقعی اش
است.
عزیزم ، تو نمی توانی دیگران را تغییر دهی و فقط می توانی خودت را تغییر دهی،
هیچ راهی برای تغییر دیگران وجود ندارد، تنها راه این است که خود ما تغییر کنیم تا دیگران نیز تحت تاثیر تغییر ما میل به تغییر را پیدا کنند. ولی همیشه افرادی هستند که نمیخواهند تغییر کنند و ما کاری نمیتوانیم انجام دهیم جز اینکه یا آنها را بپذیریم یا از آنها فاصله بگیریم. در جنگ با مردم، ما مغلوب هستیم و آنکه در نهایت باید تغییر کند، خود ما هستیم.
کارل راجرز می گوید : «بعدازاینکه خودم را همانگونه که هستم پذیرفتم، آنگاه میتوانم تغییر کنم»
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن
انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار که بدانی همانجا تماشایشان کنی.
بین بعضی حرف هایت کاما بگذار که بدانی باید کمی تأمل کنی،
پس از بعضی رفتارهایت هم علامت تعجب و آخر بعضی عادت هایت نیز علامت سؤال بگذار.
تا فرصت ویرایش هست خود را هر چند شب یکبرا ورق بزن
حتی بعضی از عقایدت را هم حذف کن
ولی
بعضی را پررنگ
هرگز هیچ روز زندگی ات را سرزنش نکن،
روز خوب به تو شادی می دهد و روز بد به تو تجربه...
و بدترین روز به تو درس می دهد.
فصل ها برای انسان هر سال تکرار می شود
ولی
فصل های زندگی انسان تکرار شدنی نیست...
تولد...
کودکی...
نوجوانی...
جوانی...
پیری...
مرگ.
تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف.
آنچه ویرانمان می کند روزگار نیست، بلکه حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است.
رشته دار باش...
ریشه ی تو، فهم توست...
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود، که نیرویی پشت آن باشد... با تمام شدن نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است...
ولی
یک گیاه کوچک را نگاه کن، که چگونه از زیر سنگ ها و خاک ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود. اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک ریشه داشته باشی، از زیر خاک و سنگ، و از زیر عادت ها و غریزه ها، و از زیر حرف ها و هوس ها، سر بیرون می آوری، و افتخار می آفرینی...
آری،
ریشه ی انسان همان فهم اوست.
تردید و خشم و اضطراب و ترس و نفرت، سلول های تن را پاره پاره می کند و به سلسله ی اعصاب آسیب می رساند و سبب همه ی بیماری ها و هرچه بلا و مصیبت است. پس انسان می تواند با یک حرکت عصای کلام خود، وضعیتی ناخوشایند را از میان بردارد. یعنی به جای اندوه، شادمانی و به جای بیماری، تندرستی و به جای تنگدستی، فراوانی بنشاند.
یکی از بدترین فجایع اجتماعی، از بین رفتن منحصر به فرد بودن است.
ما تبدیل شده ایم به همرنگ جماعت شدن،
عروسی هایمان یک شکل و رنگ است،
مراسم هایمان یک شکل و رنگ است،
عزاداری هایمان یک شکل و رنگ است،
و عین هم و عین هم و عین هم.......
هیچ کس منحصر به فرد نیست.
بزرگ ترین آسیب اجتماعی که یک جامعه را به سمت سکوت مرگبار می کشاند، از بین رفتن منحصر به فرد بودن است، همرنگ حماعت شدن است.
انسان سالم هیچگاه همرنگی و هماهنگی با دیگران را به قیمت تسلیم عقل خود خریداری نمی کند، و باور این است که:
«گر خواهی شوی رسوا و سپس بدبخت، همرنگ جماعت شو»
رنجش، عصبانیت و ترس، مثلث خودمشغولی را به وجود می آورند. تمام نواقص اخلاقی، بر اساس این سه واکنش شکل می گیرند. خودمشغولی، سرمنشأ عدم سلامت عقل ما است.
رنجش، واکنش اغلب ما در برابر گذشته مان می باشد. از این طریق، ما دوباره به گذشته بازگشته و در آن زندگی می کنیم.
عصبانیت، طریق رو در روئی اغلب ما با زمان حال و واکنشی به منطور انکار واقعیت می باشد.
ترس، احساسی است که وقتی ما به آینده مان فکر می کنیم، دچار آن می شویم که به عبارت دیگر، واکنش ما در مقابل ناشناخته ها و احساس نگرانی از به وقوع نپیوستن رؤیاهایمان می باشد.
هر سه این احساسات عوارض خودمشغولی می باشند. این واکنش ها در مقابل آدم ها، مکان ها و وقایع (حال، گذشته و آینده)، زمانی ظاهر می شوند که انتظارات ما از آن ها، برآورده نشده باشد.
یادگیری در متون روانشناسی، بهصورت ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار تعریف میشود.
پس ایجاد تغییر در رفتار، مهمترین مؤلفه باسواد بودن است .
باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند. (علم با عمل معنا می شود)
با تعریف جدیدی که یونسکو ارائه داده باسوادی توانایی «تغییر» است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
گاهی برای خودت پزشک باش
کمی قرص خنده تجویز کن
هر شش ساعت یکبار
حتماً که نباید مدرک و مطب داشته باشی...
خودت نسخه ای بنویس با خط خوش
روح و روانت را درمان کن و بخند
بی بهانه فقط بخند...